من نمیدانم چرا سهراب گفت:
“چشمها را باید شست جور دیگر باید دید”
من همه چیز را همانگونه که هست می بینم
آیا آن کودکی را که دراز کردست دست
و یا آن گل که ز بی مهری دهر پژمردست
و یا آن کس که از تنهایی
به نوشتن ترانه دل بست
جور دیگر دیدنش انصاف هست؟
وقتی می بینی که زنی با فریاد
بهر فرزندانش تن به هر کاری داد
…وقتی می بینی که غروب خورشید
همه جا را گرفته چون باد…
وقتی می بینی که همه غمگینند با نقاب گشتند شاد
..وقتی می بینی که سکوت در ظلمت با هزار آه و صدها فریاد
ناله ها را سر داد
…باز هم میگوی جور دیگر باید دید؟
وقتی خط به خط متن های همه نیست جز آه
… وقتی مردن همه در شهر سیاه
… وقتی که بر لب هر پیر و جوان هست زندگیم گشت تباه
… باز هم میگویی جور دیگر باید دید؟
با هزار خنده تلخ میگویم که به این حرف تو باید خندید
… شاید آن روز که سهراب میگفت:
“تا شقایق هست زندگی باید کرد”
خبر از داغ دل نسترن سرخ نداشت
… شاید آن روز سهراب به قد قامت موج ایمان داشت
شاید آن روز سهراب…
نظرات شما عزیزان:
somayyeh 
ساعت17:41---3 دی 1391
سلام مهربونم.gif)
خسته نباشي و خدا قوت
mahsa 
ساعت21:12---27 آذر 1391
سلام
وبلاگ خوبی داری
مرسی که بهم سر زدی
من لینکت کردم اگه خواستی منو لینک کن
ممنون بای
پاسخ:خواهش میکنم.حتما